جمعه ما
به نام خدا سلام جوجه قشنگم به خاطر اینکه شب پنج شنبه دیر خوابیدیم چون سحر خوردیم و نماز خوندم و خوابیدیم صبح جمعه ساعت 1 ظهر بیدار شدیم و شما هم همش میگفتی:بابایی و منتظر بودی تا بابا بیاد و بغلت کنه که بابایی اومد و بغلت کرد و بردت تو حال خدایا همش ورجه وورجه میکردی و به زور بهت دو تا لقمه غذا دادم همش میگفتی آب آب منم بهت آب میدادم رفتی و اومدی گفتی:نونوش(چوب شور میخواستی)بهت دادم اما بازم بهونه میگرفتی و نمیزاشتی کاری انجام بدم رفتی و خونه سازی هات رو آوردی و وسط حال ولو کردی بعدم ماشین آتش نشانیت رو آوردی بعدم خرسی ها رو امروز برای بار پنجم بدون پوشک بودی و اما یه بار کار بد کردی ولی دفعات بعد رو تو دستشویی کارت ر...